۳ تا + امشب

ساخت وبلاگ
زندگی ایده‌آل...این روزها دارم به این فکر می‌کنم که زندگی‌ام چقدر رنگ و بوی ایده‌آل گرفته. یعنی من به وضعیت فعلی میگم ایده‌آل. مخصوصا ایده‌آل در لایه فردی. فعلا تمام تلاشم رو دارم می‌کنم که حفظش کنم. دارم تمام موانع رو نادیده می‌‌گیرم یا باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنم.مثلا لیلا بعد از یه دوره مریضی، یه مقدار کوالا شده و یه ساعت‌هایی مدام به من چسبیده. با این وجود به لطف ورزش، دیگه کمرم درد نمی‌گیره.مانعی مثل این که لیلا، لالایی رو به قرآن ترجیح میده و گریه می‌کنه!مانعی مثل حرف‌های همیشگی مامان. وقتی که براش سوال میشه من اصلا کار هم می‌کنم تو خونه!؟ یا این‌که برنامه‌ریزی شخصی من رو به پرسش می‌کشه تا نگرانی‌هاش در مورد نوه‌هاش رو بروز بده. خیلی وقتا فکر می‌کنه من اصلا به فکر اونا نیستم. یا فکر می‌کنه روزهای هفته من، بیشتر به امور شخصی خودم اختصاص داره. احتمالا مادر شوهرم هم همین فکرا رو می‌کنه و خیلی‌های دیگه. من نادیده می‌گیرم.حالا زندگی ایده‌آلی که ازش حرف می‌زنم فعلا چیه؟یعنی رفتارهایی که به خودم مربوط هست و کنش خودم محسوب میشن، در لایه فردی که امتداد خانوادگی دارند. مثل:۱. سه روز تو هفته ورزش.۲. تغذیه بر اساس هرم غذایی.۳. مانوس بودن با قرآن و برنامه مرتب معنوی.۴. انجام دادن کارهای تخصصی. حالا هرچی. برای من علمی و مطالعاتیه. برای یکی دیگه هنری می‌تونه باشه...۵. روی روال بودن کارهای خونه: تمیزی آشپزخونه و گاز و یخچال، شستن لباس‌ها و اتوکاری، گردگیری و ...۶. یه سری کارها هم هست که سالی یکی دوبار براشون وقت بذاری کافیه. مثل نظم عمیق کمد‌ها و کابینت‌ها و قفسه‌های کتاب و ... یا در مواردی نظم دادن به فضای مجازی.یه شرایط ایده‌آل هم داریم البته که مربوط میشه به امور رفاهی زندگی. مثل ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 16:08

که در دو سه ماه اخیر، چرا به مطالب رای منفی دادید.

می‌خونم با اشتیاق.


فقط یه نفر تا الان؟ 

به خیلی از مطالب تا ۴ رای منفی، و به یکی از مطالب ۷ رای منفی...

پس کجایید؟ :)

۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 16:08

امشب داشتم سریال یوسف پیامبر رو می‌دیدم. شبکه آی‌فیلم پخش میکنه...همون قسمتی هست که دیگه زلیخا، با اون جاه و مقام و ثروت و زیبایی و قدرت و خوی اشرافی، بدجوری عاشق یوسف شده. همه‌اش یه دستش آینه است و با شنیدن اسم یوسف تپش قلب می‌گیره‌...یوسف هم در اوج زیبایی جوانی. او گرچه پیامبر هست اما به اقتضای سن، در اوج نیاز تمایلات طبیعی انسانی است. در دورانی که فرشته وحی هم کمتر برش نازل میشه و خیلی هم تنهاست. دیگه مشکلاتش شبیه انسان‌های معمولی شده و حتی خیلی سخت‌تر. برای همین شدیدا سعی می‌کنه با ترک کردن مکان و کنترل نگاه و مناجات و راز و نیاز با پروردگارش، از گناه دوری کنه...آخ آخ آخ... انگار که آدم از خداوند متعال انتظار همچین قصه‌ای رو نداره...اما من دوباره که دارم فیلم این قصه رو می‌بینم، به جد فکر می‌کنم از تمام فیلم‌های بَد بَدی که تا حالا دیدم، سطح منازعه و درگیری بالاتری داره :) یه چیزایی از زندگی این روزهام:همسر چه روزهایی سر کار میره؟ شنبه، یک شنبه، دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنج‌شنبه و جمعه. حالا اگر بخواهیم بریم بیرون یا گردش چی؟ باید مرخصی بگیره.چه روزهایی رو مرخصی می‌گیره؟ پنج‌شنبه یا جمعه :) اصلاحات پایان‌نامه‌ام رو کی تموم کردم؟ ۲۲ آبان. یه روز صبح که به خاطر کار مصطفی جان نتونستم برم باشگاه. از ساعت ۸ تا ۱۱ نشستم پاش و تموم شد!شماره گذاری صفحات کی تموم شد؟ همین امروز رضا داداشم برام انجام داد.و چه کارهایی باقی مونده؟ اصلاح فهرست و چکیده و فرستادن کار برای استاد. درست کردن صفحات پایانی که عنوان و چکیده به لاتین هست و تحویل دادن به دانشکده. همین! و نمیدونم چرا برای اینا اینقدر دست دست می‌کنم! موسیقی اهورایی ما، این روزها:بعد از دورانی که من و دخترا "ای ایران" محمد نو ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 16:08

خدای مهربونم شکرت. عظمتت رو شکر. تو یک موجود کوچک و تقریبا بی‌آزار آفریدی به نام سوسک که از اسرائیل و آمریکا و تمام عالم کفر و الحاد ترسناک‌تره. چه قدرتی بالاتر از این؟دیگه این‌که امروز سر صبح، دو تا خانم با هم توی کوچه دعوا کردند! یکی‌شون با روسری افتاده روی شونه، فحش ناموسی می‌داد! :( اون‌جا بود که من فهمیدم که ما مذهبی‌ها چقدر می‌تونیم عامل هم‌بستگی جامعه باشیم؛ (نمیگم هستیم، فقط می‌تونیم) چون وقتی فطرت انسان پوشیده شد، هیچ چیز دیگری انسان‌ها رو به هم پیوند نمیده. ممنونم که در این چیزهای ساده، درس‌های بزرگ قرار میدی.خدایا شکرت که امروز دومین جلسه ورزشم رو رفتم و رکورد جدیدی رو در تاریخ ورزشم ثبت کردم! باورم نمیشه من هیچ وقت دو جلسه از ورزش ایروبیک یا پیلاتس یا آمادگی جسمانی یا بدنسازی رو نگذروندم. ولی وقتی تو باشی، همه چیز عالی پیش میره. خدایا شکرت برای خوردن گرانولا سرِ صبح.  خدایا شکرت به خاطرِ پیام‌های استادم. اونم این روزها که دلم خیلی برای خودش و کلاسش تنگ شده. وقتی یک پیام فوروارد می‌کنه، یعنی به یادتم، یعنی حواسم بهت هست. خدایا شکرت که لوله خرطوم جارو برقی با ضمانت‌نامه‌اش تعویض شد. ممنونم به خاطر استجابت دعام :') خدایا ممنونم به خاطر شکلات صبحانه تلخ؛ به خاطر نصفه موز توی یخچال، به خاطر نگندیدن گوجه‌ها، به خاطر دو بار صبحانه خوردن در یک روز، به خاطر خورده شدن انگورهای قرمز با خانواده... با مامان؛ زینب و لیلا، خاله و عمو؛ عارفه و نازنین و آقاجان و مامان‌زهرا. به خاطر ذوقِ لیلا به دانه‌های شفافِ انگور.خدایا ممنونم که بهم فهموندی فقط باید در انتهای هر تشکری از مخلوقاتت، رضای تو و شکر تو رو مقصد قرار بدم. خدایا ممنونم برای شسته شدن لباس‌ها، توفیق اجباری شدن شستنِ ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1402 ساعت: 16:17

خدای مهربونم، تو این دنیا رو جوری آفریدی که نمیشه دغدغه داشت و تعهد نداشت.و نمیشه تعهد داشت و معنویت نداشت.و نمیشه معنویت داشت و خانواده نداشت.و نمیشه خانواده داشت و بهش بی‌توجه بود.و نمیشه به خانواده بی‌توجه باشی، در قبالش کم‌کاری کنی و انتظار داشته باشی همه بارش رو همسرت به دوش بکشه.اما خدای مهربونم، تو من رو جوری آفریدی که دوام بیارم.من ازت ممنونم. با تمام قلبم.تا قبل از ۷ اکتبر، مصطفی ازم عذرخواهی می‌کرد، وقتی دیر می‌اومد. که کم نبود روزهایی که دیر می‌اومد یا حتی نمی‌اومد.اما بعد از ۷ اکتبر، دیگه عذرخواهی نکرد. گفت جنگه.اما خدایا، من به کارش ایمان ندارم. من نگران از دست رفتن دخترام هستم. دخترایی که یک روز در میان؛ کمتر از یکی دو ساعت باباشون رو می‌بینند. گاهی همون یکی دو ساعت هم مفید نیست.خدایا، بچه‌هام رو به خودت می‌سپرم. هر روز که در قنوت نمازهام می‌خونم: ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّه اعین...این شب‌ها بچه‌ها رو از ساعت ۷ تا ۱۰ شب، می‌بردیم موکب مقاومت، همون موکبی که همسر من و نسیم و همسرش و دوستای مسجد؛ گوشه چهارراه اصلی منطقه زدن. نیت کردیم بچه‌هامون با آرمان فلسطین آشنا بشن. انس بگیرن.ولی من به این کارها خیلی ایمان ندارم.وقتی چهره خسته نسیم رو می‌بینم، نسیمی که کمر درد شدید داره، اما یه تنه، غرفه کودک موکب رو می‌گردونه. دلم کبابه براش. وسط اثاث‌کشی هست و خونه جدیدش هنوز آماده نیست. اما جان به کفه. به اخلاصش غبطه می‌خورم. اگه یه چیزی باشه که به خاطرش بخوام موکب برم، اینه که برم قهوه فروشی اونور بزرگراه، برای نسیم جانم قهوه با طعم کارامل بخرم. خستگی‌اش در بره. خدایا دیگه خیلی چیزا تو زندگی برام رنگ نداره. شاید بخوام داشته باشم‌شون، اما کمرنگ شدند. خاکستری شدند. ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1402 ساعت: 16:17

خدایا، برای این لحظه‌های بین‌الطلوعین شکر. من رو به بی‌خواب شدنم از تنهایی ببخش...شب‌های بمبارانِ غزه، خواهی نخواهی خواب از چشم ربوده میشه. خدایا شکرت که اوج تاریکی رو دقیقا قبل از طلوع قرار دادی. هر وقت جان به لب میاد، هر ثانیه باید منتظر فرج بود.مثل گشایش دیروز تو.‌ وقتی از تونلِ تاریک بیرون اومدم، منظره‌ زیبا و دل‌انگیز بود. همین نشانه‌ای برای من هست که آینده خیره‌کننده و حیرت‌انگیز است.خدایا شکرت به خاطر عبور از طوفان‌های حمله دشمن. به خاطر فرونشستن غبارهای فتنه. شکرت به خاطر دفاع جانانه جوانان میهن از کیان سرزمین در دوران جنگ تحمیلی و ناجوانمردانه و نابرابر هشت ساله‌. به خاطر گذر از فتنه‌های ۷۸ و ۸۸ و ۹۸ و ۱۴۰۱. خدایا شکرت به خاطر صبر و بصیرت مردمِ عاشق این آب و خاکِ مقدس که لایمسه الا المطهرون. این مردمِ عاشق که در انتظار طلوع صبح هستند که الیس الصبح بقریب. خدایا شکرت به خاطر این رایحه دل‌انگیز انقلاب اسلامی ایران که در هوای عالم خلقت پخش می‌شود. این بوی خوشِ جان‌بخش و حیات‌بخش و زندگی‌ساز.خدایا شکرت به خاطر آرمان‌های این انقلاب که زنده‌اند و با همه انسان‌ها حرف می‌زنند. عدالت و آزادی و آزادگی. انسانیت و ایمان به خدا و نصرت و یاریِ بندگانش.خدایا شکرت که مردم غزه ایستاده‌اند تا تجلی ایمان باشند و به صورت هر خداناباوری سیلی بزنند. خدایا شکرت که مردم غزه ایستاده‌اند تا روحیه زندگی در برابرِ مُردگی به چشم ببینیم‌.خدایا شکرت...خدایا شکرت به خاطر لحظه لحظه‌هایی که به من فرصت و نعمت زندگی هدیه کردی، در حالی که شایسته آن نیستم.خدایا شکرت به خاطر نعمت کلام و زبانی که به درستی و حکمت به چرخش در میاد و می‌تونم با همسرم صحبت کنم و صحبت کنیم.خدایا شکرت به خاطر شیرین‌کاری‌های دخترها ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1402 ساعت: 16:17

داستان به دنیا آمدنِ حضرت موسی علیه السلام را که شنیده‌اید؟"واذ نجیّناکم من آل فرعون یذبحون ابنائکم و یستحیون نساءکم"خداوند می‌فرماید: "و هنگامی که ما شما را از دست فرعونیانی که پسرهایتان را می‌کشتند و زن‌هایتان را زنده نگه‌می‌داشتند نجات دادیم."زمانی که کاهن مصر به فرعون خبر داد که به زودی فرزندی در میان بنی اسرائیل متولد می‌شود که سلطنت تو به دست او نابود می‌شود، فرعون از شنیدن این خبر به شدت منقلب شد و بر طغیان و سرکشی خود بیفزود و از سر جهل و غرور فرزندان پسر بنی اسرائیل را سر برید و دختران را باقی گذاشت.از کودکی که این داستان را مادرم برایم می‌گفت، برای من عجیب بود. چطور خداوند اجازه داد که سر نوزادانی بی‌گناه به خاطر بنده برگزیده او، بریده شود؟ چطور با عدل خداوند سازگار است؟ این پرسش گوشه ذهنم خاک می‌خورد که به گمانم بیشتر از ۶ سال پیش بود که به طور اتفاقی در کتاب روح مجرد خواندم که روحِ تمام این نوزادان که به نامِ "موسی" سربریده شدند، به کمک نهضت موسی علیه السلام و بنی‌اسرائیل آمدند تا سلطنت فرعون نابود بشود. از بین داستان‌های قرآن، داستانِ موسی علیه السلام، از همه بیشتر شبیه داستان ظهور هست.حالا سوال این هست، آیا ظهور بقیه الله فی ارضه، کم از ظهور پیامبر بنی‌اسرائیل است؟نه. پس ای‌بسا این ظهور، جان‌فشانی‌های بیشتری می‌خواهد. باید  یقین کنیم این ارواح طیّبه که "لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" هستند، از آسمان مشغول امدادرسانی به جبهه حق هستند.و بدانیم زیباست. "ما رایت الا جمیلا" است.ای کاش می‌توانستیم عالم غیب را ببینیم. ای‌ کاش می‌توانستیم هلهله‌ها و بشارت‌های کسانی را که "یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الّا خوف علیهم و لا خم یحزنون" به گوشِ جان ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 15:29

خدای مهربونم، ممنونم ازت.ممنونم که شنبه هفته پیش موفقم کردی کلاس ورزش ثبت نام کنم.ممنونم که همون روز ماشین جدیدمون رو معامله کردیم.ممنونم که فرداش موفقم کردی کلاس زبان ثبت نام کنم و در تعیین سطح بالاترین نمره رو بیارم.ممنونم که ظرفِ یک هفته، کارهامون رو ردیف کردی تا بتونیم پلاک‌مون رو عوض کنیم.ممنونم که اجازه میدی دوباره بعد از چند سال، پلاک ۸۸ قدیمی‌ام رو ببینم. پلاکی که برام یادآور جاده به سمت امام رضاست و توسلی که بهشون کردم. یادم نمیره که در چه شرایطی من رو ماشین‌دار کردی. ممنونم که کمک‌مون کردی ماشین بهتری بخریم. ممنونم که رنج من رو کوتاه کردی و دوباره بهم یه ماشین بهتر دادی. خدایا ممنونم که علیرغم کم‌صبری‌هام، رشدم دادی.خدایا ممنونم که بهم اجازه میدی تقلا کنم. ممنونم که دو روز پیش تونستم به خانم شین زنگ بزنم؛ وضعیت خونه زندگیم رو براشون شرح بدم تا ایشون با رئیس مصطفی صحبت کنه. خدایا ممنونم. از اون شب، مصطفی زودتر میاد خونه.خدایا ممنونم که دخترام رو دارم و تنها نیستم. اگر این سه تا نبودند، من خیلی باطل می‌گشتم. تنهایی می‌کشیدم. وقتم رو هدر می‌دادم. خدایا ممنونم که دوستای خوبی مثل نسیم دارم که بهم زنگ میزنن، پیام میدن که بیا بریم تجمع، بیا بریم ایستگاه صلواتی برای حمایت از فلسطین و ... . حالا که مصطفی نیست، من احساس می‌کنم هنوز یک خانواده بزرگ با کلی خواهر و برادر دارم. خدایا ممنونم که اون روز موفقم کردی مقلوبه درست کنم. من فکر کردم می‌تونم یک ذره فلسطینی بشم اما بهم فهموندی که بین شور و شعور من و یک زن فلسطینی فرسنگ‌ها فاصله‌ است.خدایا ممنونم که اگر مصطفی نیست، ولی بچه‌ها خودشون راه میرن، همراهن، صبورن، اگر لازمه بغلشون کنم، هنوز جوانم، سالمم. خدایا ممنونم.خدایا ممنونم ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 15:29