امشب داشتم سریال یوسف پیامبر رو میدیدم. شبکه آیفیلم پخش میکنه...همون قسمتی هست که دیگه زلیخا، با اون جاه و مقام و ثروت و زیبایی و قدرت و خوی اشرافی، بدجوری عاشق یوسف شده. همهاش یه دستش آینه است و با شنیدن اسم یوسف تپش قلب میگیره...یوسف هم در اوج زیبایی جوانی. او گرچه پیامبر هست اما به اقتضای سن، در اوج نیاز تمایلات طبیعی انسانی است. در دورانی که فرشته وحی هم کمتر برش نازل میشه و خیلی هم تنهاست. دیگه مشکلاتش شبیه انسانهای معمولی شده و حتی خیلی سختتر. برای همین شدیدا سعی میکنه با ترک کردن مکان و کنترل نگاه و مناجات و راز و نیاز با پروردگارش، از گناه دوری کنه...آخ آخ آخ... انگار که آدم از خداوند متعال انتظار همچین قصهای رو نداره...اما من دوباره که دارم فیلم این قصه رو میبینم، به جد فکر میکنم از تمام فیلمهای بَد بَدی که تا حالا دیدم، سطح منازعه و
درگیری بالاتری داره :)
یه چیزایی از زندگی این روزهام:همسر چه روزهایی سر کار میره؟ شنبه، یک شنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه. حالا اگر بخواهیم بریم بیرون یا گردش چی؟ باید مرخصی بگیره.چه روزهایی رو مرخصی میگیره؟ پنجشنبه یا جمعه :)
اصلاحات پایاننامهام رو کی تموم کردم؟ ۲۲ آبان. یه روز صبح که به خاطر کار مصطفی جان نتونستم برم باشگاه. از ساعت ۸ تا ۱۱ نشستم پاش و تموم شد!شماره گذاری صفحات کی تموم شد؟ همین امروز رضا داداشم برام انجام داد.و چه کارهایی باقی مونده؟ اصلاح فهرست و چکیده و فرستادن کار برای استاد. درست کردن صفحات پایانی که عنوان و چکیده به لاتین هست و تحویل دادن به دانشکده. همین! و نمیدونم چرا برای اینا اینقدر دست دست میکنم!
موسیقی اهورایی ما، این روزها:بعد از دورانی که من و دخترا "ای ایران" محمد نو ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 16:08